رقص صبور در قتلگاه شورماهی صبور که زمانی زینت بخش سفره آبادانی ها در روزهای جمعه بود اکنون آنقدر کمیاب شده که باید رد آن را در خاطرات و نه سر سفره ها زد. - ؛ گروه استان ها - امل درویش: داشت قایقش پهلو می گرفت، پاهایش نرسیده به خشکی از قایق پرید بیرون و یک سر تور ماهیگیری را گرفت و به بالا کشید، صیدش دندان گیر نیست، صُبورها بدک نیستند؛ کوچک اند. صدایی شنید که می گفت عامو سر ماهی صبور چه بلایی داره میاد؟! ، عامو علی آن سر تور را گرفت و گوشه چشمی به صبورها انداخت و گفت: برو پسر خُداتم شکر کن. همین هم غنیمته! . نادر اخمه اش رفت تو هم؛ دوکی شکل هایِ نقره ای، خاکستریِ دُم چنگالی، بین بازوان و دستانش بالا و پایین می پریدند؛ فلس هایشان زیر نورِ سرخ دم غروب با هاله های نارنجی، پوست پیازی، بازیِ رنگ و نور می کرد. او، نه فقط چون ماهی صبور توی حافظه کودکی، زیر زبانش مزه کرده بود این حرف را زده باشد، (چیزی که عامو فکر می کرد)؛ انگشت شمار بودن صبورهای تور ماهیگیریش، کمترین نگرانی او نبود؛ غیبتِ صبورها، نگرانش کرده بود. لیوانِ چاییش را از دست ممد قهوه چی گرفت، رفت نشست لب اسکله و داغ داغ هورت کشید و فرمان سوختگی زبانش را از مغزش نادیده گرفت؛ حواسش متوجه دلش بود که داشت می سوخت؛ او از ته دل آهی تلخ کشید و با خودش گفت: مو اگه ماهی صبور بودوم، دلوم می خواست برگردوم به اقی برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |